کافه چپ دست
لبخند بزن......این بار به خاطر من...باشه..
از آسمان خواهم گذشت...
و از زمین و از مرز انسان بودن.... و عشق روزی در دریای نگاه تو غرق و با تو یکی خواهم گشت. به سوی تو می آیم چراغی می خواهم تا روشنایی راه تاریکی ام باشد... و امیدی شعله ور که فروزان وجود تاریکم... به سوی تویی که در هر لحظه ام عاشقانه نهفته... و نبض دقایق خالی از وجود نور امید منی.... تویی که به وسعت یک قلب عاشق... و به اندازه ی پاکی واژه ها صبور... خواستنی ترین اشتباه چشمانم... و من می خواهمت به خاطر اثبات توانایی دستان ناتوانم..........
نظرات شما عزیزان:
قشنگ بود...ولی عشق کجا بود؟؟!!!